نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





دارم از تو می نویسم

عکس و شعر عاشقانه, تصاویر شعر, عکس و شعر, کاغذ دیواری, کارت پستال


[+] نوشته شده توسط آیاتا در 1:53 | |







سرت گرم است...

سرت گرم است...

مزاحمت نمی شوم!

اما ...

اما حرارت سرگرمی هایت مرا می سوزاند لعنتی... 

 


[+] نوشته شده توسط آیاتا در 1:53 | |







چه کسی میگوید...

چه کسی میگوید من و او تفاهم نداشتیم؟؟؟

 

ما هر دو عاشق بودیم

 

من عاشقه او و او عاشق او...

 


[+] نوشته شده توسط آیاتا در 1:52 | |







داستان کوتاه مریم

شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست.

میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته

در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه

مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟

آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو.

مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده.

لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده!

همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست

یه کاغذی که با خون یکی شده.

بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه

با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :

سلام عزیزم.

دارم برات نامه می نویسم.

آخرین نامه ی زندگیمو.

آخه اینجا آخر خط زندگیمه.

کاش منو تو لباس عروسی می دیدی.

مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟!

علی جان دارم میرم.

دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم.

می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم.

دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم.

ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم.

دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟!

گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟!

علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟!

داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟!

کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه.

کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند.

علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت.

حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه

همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره.

روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟!

روزی که دلامون لرزید، یادته؟!

روزای خوب عاشقیمون، یادته؟!

نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه

یادمه چطور بزرگترهامون

همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند.

یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش.

یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری.

یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه!

می گفتی که من بخندم.

علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم.

هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته

ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام.

روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت

ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات.

دارم به قولم عمل می کنم.

هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ.

پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم.

نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه.

همین جا تمومش می کنم.

واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام.

وای علی کاش بودی می دیدی

رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان!

عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم.

دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت.

دستم می لرزه.

طرح چشمات پیشه رومه.

دستمو بگیر. منم باهات میام ….

پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه.

سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که

توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود.

نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد

نگاهی که خیلی حرفها توش بود.

هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند

سکوتی که فریاد دردهاشون بود.

پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم

اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود.

حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده.

حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت!

مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند…

پایان


[+] نوشته شده توسط آیاتا در 1:51 | |







اون لحظه که گفتی یکی بهتر از تورو پیدا کردم!!یاده اون لحظه افتادم

 

که به صدتا بهتر از تو گفتم من بهترینو دارم...

 


[+] نوشته شده توسط آیاتا در 1:51 | |







به سلامتی..

به سلامتی پسری که وقتی پلیس گفت خانم کی باشه؟؟؟سرشو بالا گرفت گفت عشقمه باید کجا بیام؟؟؟؟

 


[+] نوشته شده توسط آیاتا در 1:45 | |







خدایا

خدایا

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com  تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com  تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

 

 

خدایا دلم را همچون نی لبکی چوبین بر لبهای خود بگذار و

زیباترین    نغمه هایت را در فضای زندگی انسان مترنم کن

 

چنان بنواز دلم را

 

                           که هر جا نفرتی است عشق باشم من ؟

                         هر جا زخمی است مرحم باشم من ؟

                        هر جا تردیدی است ایمان باشم  من؟

                        هر جا نا امیدی است امید باشم من؟

                        هرجا تاریکی هست روشنایی باشم من؟

                        هرجا غمی هست شادمانی باشم من؟

 

خدایا توانم ده دوست بدارم بی چشم داشتت وبفهمم دیگران را حتی ار

نفهمند مرا؟

                             


[+] نوشته شده توسط آیاتا در 1:43 | |







سلامتی...

به سلامتی سربازی که یک ساعت تو صف تلفن وایستاد

 تا فقط پنج دقیقه صدای عشقشو بشنوه اما وقتی زنگ

 میزنه چیزی نمیشنوه جز...

"مشترک مورد نظر در حال مکالمس" 

 


[+] نوشته شده توسط آیاتا در 1:43 | |







 

دردم این نیست که عشقم دو درم کرد....

 

دردم اینه که وقتی دستاش توی دستای یکی دیگه بود

 

گفتم کجایی؟؟؟؟

 

گفت تو قلبت عزیزم...


[+] نوشته شده توسط آیاتا در 1:41 | |







     عکس متحرک

 

                       گمم نکن...

در گوشه ای از حافظه ات مینشینم آرام...

                      فقط بگذار بمانم...

 


[+] نوشته شده توسط آیاتا در 1:40 | |



صفحه قبل 1 ... 7 8 9 10 11 ... 21 صفحه بعد